بسم رب الشهدا و الصدیقین
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون (آل عمران – 169)
بار دیگر دست جنایت استکبار جهانی از آستین گروهکی تروریستی بیرون آمده و جمعی از فرزندان این مرز و بوم را به شهادت رساند .
صبح امروز جمعی از فرماندهان سپاه و سران قبایل و طوایف استان سیستان و بلوچستان که برای توسعه امنیت و آبادانی شهر و دیارشان دورهم جمع شده و رایزنی می کردند هدف کین کوردلان تروریست قرار گرفته و ملکوت اعلی را بر بقا دارفانی ترجیح دادند .
دشمنان اسلام آنانیکه تحمل وحدت بین شیعه و سنی را ندارند در ادامه ترورهای زنجیره ای و هدفمند کردستان اینبار سنکفرشهای شهر پیشین را از خون مدافعان اسلام رنگین کردند . شهادت نهایت آرزوی هر انسان آزاده ای است و سبزجامگان دلاور در آرزوی شهادت لحظه شماری می کنند و سپاه پاسداران هم آنچنان مستحکم و قوی هست که با رفتن چند نفر آسیبی به سازمانش وارد نمی شود ولی دشمنان اسلام و ایران به دنبال از بین بردن وحدت بین مردم هستند . آنها نمی خواهند مناطق کمتر توسعه یافته رشد و بالندگی داشته باشد . جایی که امنیت نباشد سرمایه گذاری هم نخواهد بود و به تبع آن رشد و توسعه هم درکار نخواهد بود و نظام سلطه و گروهکهای تروریستی دست پرورده اش هم به دنبال همین برنامه اند حالا هر شعاری هم بدهند در عمل باعث عقب ماندگی کسانی هستند که سنگ شان را به سینه می زنند .
شما ریگی و گروهکش را می شناسید و می دانید در حد و قواره یک گروه آزادیخواه نیست و نمی تواند مردم شرق کشور را نمایندگی کند . آنها کسانی هستند که به هیچکس رحم نمی کنند حتی به هم زبانان خودشان . می دانید که در این حادثه تروریستی علاوه بر فرماندهان سپاه جمعی از سران طوایف و قبایل و مردم عادی هم شهید و زخمی شده اند . همه اینها را در کنار هم بگذاریم نتیجه این می شود که ریگی و ریگی های فقط یک آلت دست بیشتر نیستند و اهداف دشمنان این مرز و بوم را دنبال می کنند .
به امید روزی که جوانان کشورمان به آن حد از آگاهی برسند که دست رد بر سینه دشمنان قسم خورده کشورشان بزنند . انشاالله
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی شهادت جمعی از فرماندهان سپاه و سران طوایف و قبایل شرق کشور را به رهبر معظم انقلاب و مردم مسلمان سیستان و بلوچستان تسلیت گفته و عملیات تروریستی دست پرورده های استکبار جهانی را محکوم می نماید .
انتظار می رود نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی با همکاری همدیگر ریشه تروریسم را در هر نقطه از کشورمان بخشکانند تا در آینده شاهد چنین حوادث تلخ و دردناک نباشیم
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
محمدحسین جعفریان در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری شعری را خواند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: بدهید این شعر را خوشنویسی کنند و بدهید به بنیاد جانبازان و ایثارگران، آنجا آویزان کنند. جعفریان که خود جانباز است، این شعر را به جانبازان تحت درمان در «کلینیک درد» بیمارستان خاتم الانبیاء تقدیم کرده است. شعر محمدحسین جعفریان که در قالب نو سروده شده است، «عاشقانههای یک کلمن!» نام دارد.
دیگر نمیگویم؛ پیشتر نرو!
اینجا باتلاق است!
حالا میگردم به کشف باتلاقی تواناتر
در اینهمه خردی که حتی باتلاقهایش
وظیفهشناس و عالی نیستند.
همه چیز در معطلی است
میوهای که گل
پولی که کتاب مقدس
و مسجدی که بنگاه املاک.
ما را چه شده است؟
این یک معمای پیچیده است
همه در آرزوی کسب چیزی هستند
که من با آن جنگیدهام
و جالب آنکه باید خدمتکارشان باشم
در حالیکه دست و پا ندارم
گاهی چشم، زبان و به گمان آنها حتی شعور!
من بیدست، بیپا، زبان، گاهی چشم
و به گمان آنها حتی شعور
در دورافتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم
که تمام روزنامهها و شبکههای تلویزیونی
حتی رفقای دیروزم - قربتاً الیالله -
با تلاش تحسینبرانگیز
سرگرم تجاوز به آنند.
جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی
با نخاع قطع شدهام
باید در صف اول باشم
و همیشه باید باشم
چون تریبون، گلدان و صندلی
باشم تا رسیدن نمایندگان بانکها
سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.
من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیونهای درجه چهار باشم
بیدست و پا بدوم، شنا کنم و …
دفاع از غرور ملی-اسلامی در تمام میادین
چون گذشته که با یازده تیر و ترکش در تنم
نگذاشتم آنها از پل «مارد» بگذرند
حالا یک پیمانکار آن پل را بازسازی کرده است
مرا هم بردند
خوشبختانه دستی ندارم.
اگر نه یابد نوار را من میبریدم
نشد.
وزیر این زحمت را کشید
تلویزیون هم نشان داد
سپس همه برگشتند
وزیر به وزارتخانهاش
پیمانکاران به ویلاهایشان
و من به تختم.
من نمیدانم چه هستم
نه کیفی و نه کمی
بی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آنها حتی …
به قول مرتضی؛ کلمنم!
اما این کلمن یک رأی دارد
که دست بر قضا خیلی مهم است
و همواره تلویزیون از دادنش فیلم میگیرد
خیلی جای تقدیر و تشکر دارد
اما هرگز ضمانتی نیست
شاید تغییر کنم
اینجاست که حال من مهم میشود.
شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شبهای شلمچه
پاسداران پل مارد
و ترکش خوردگان خرمشهرند
شاید من
حال یک اختلاسپیشه خودفروخته جاسوسم
که خودم خرمشهر را خراب کردهام
و لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود است
برای همین باید، همینطور باید
در دور افتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
زمان بگذرد
من پیرتر شوم
تا معلوم شود چه کارهام.
سرمایه من کلمات است
گردانم مجنون را حفظ کرد
یکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت
اما بعید میدانم تختم
یکصد و شصت سانتیمتر مربع مساحت داشته باشد
چند بار از روی آن افتادهام
یکبار هم خودم را انداختم
بنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم!
من یک نام باشکوهم
اما فرزندانم از نسبتشان با من میگریزند
با بهره هوشی یکصد و چهل
آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفتهاند
زنم در خانه یک دلال باغبانی میکند
و پسرم میگوید:
ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.
فرو بریزید ای منورهای رنگارنگ!
گمانم در این تاریکی گم شدهام
و بین خطوط دشمن سرگردان،
آه! پس چرا دیگر اسیرم نمیکنند
آه! چه کسی یک قطع نخاعی بیمصرف را اسیر میکند
و باز آه! چه کسی یک اسیر را اسیر میکند
آه و آه که از یاد بردم، من اسیرم
زندانی با اعمال شاقه
آماده برای هر افتتاح، اعلام رای
و رقصیدن به سازها و مناسبتهای گوناگون
و بیاختیار در انتخاب غذا
انتخاب رؤیاها
حتی در انشای اعترافاتم.
و شهید، شهید که چه دور است و بزرگ
با تمام داراییش؛
یک شیشه شکسته
یک قاب آلومینیومی
و سکوت گورستان
خدا را شکر، لااقل او غمی ندارد
و همیشه میخندد
و شهید که بسیار دور است از این خطوط ناخوانا
از این زبان بیسابقه نامفهوم
و این تصاویر تازه و هولناک،
خدا را شکر! لااقل او غمی ندارد
و همیشه میخندد
و بسیار خوشبخت است
زیرا او مرده است.
و من اما هر صبح آماده میشوم
برای شکنجهای تازه
در دور افتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
در باغ وحشی به نام کلینیک درد
تا مواد اولیه شکنجهای تازه باشم
برای جانم
تنم
وطنم
تا باز خودم را از تخت یک مترو شصت سانتیام
به خاک بیندازم
اما نمیرم
درد این ستون فقرات کج
و فراق
لهم کند
اما همچنان شهیدی زنده باقی بمانم.
منبع سایت دیار رنج