سالروز نمایش قدرت ملت مسلمان ایران و تبعیت از ولایت فقیه و هوشیاری در برابر توطئه های دشمنان اسلام مبارک باد
در 9 دی 88 مردم طومار فتنه و فتنه گران را در هم پیچیدند و به روشنی به همه دنیا فهماندند که در برابر اصول اسلام و انقلاب اسلامی با کسی تعارف ندارند و برای دفاع از ارزشهای اسلامی همیشه آماده فداکاریند.
در آن روزها که بعضی از خواص یا در جبهه فتنه گران بودند و یا در شک و تردید ، مردم به صحنه آمده و شیپور بیدار باش زدند . مسئولین را /بعضی از مسئولین را/ از خواب غفلت بیدار کردند البته نه همه شان را چون تعدادی هنوز هم در اغما بسر می برند و در ایام فتنه به دام افتاده اند .
چرا بعضی از دولتمردان هنوز در خوابند و امید دارند دشمن خونی اسلام و انقلاب از در دوستی با ما درآید.
دشمن دشمن است و از آن جزء دشمنی انتظار نداریم ولی از بعضی از مسئولین که مدعی همه فهمی هم هستند انتظار داریم فریب نخورند و مردم را هم فریب ندهند.
خدایا مار را از شر فتنه و فتنه گران حفظ بفرما/ ان شاء الله
شهادت حضرت رسول(ص)
شبی که نور زلال تو در جهان ُگـــــــم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگــــهان گم شد
ستاره خـــون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلـــوه فرو ماند و کهکشان گم شد
به باغ سبز فلک ، مــــهر و مــــاه پژمـــــردند
زمین به سر زد و لبخند آســـمان گــم شد
دوبــــاره شب شد و در ازدحـــــام تاریکـی
صـــــدای روشن خورشید مهربـان گم شد
پس از تـــو، پرسش رفتن بدون پاسخ مـاند
به ذهــــن جــاده ، تکاپوی کـــاروان گم شد
بهـــــار، صید خزان گشت و باغ گل پژمـــرد
شبی که خنده ی شیرین باغبـــان گم شد
ترانـــــــه ار لب معصوم « یــــاکریــم » افتاد
نسیم معجــــــزه ی گل ، ز بوستان گم شد
شکست قلب صبـــــور فرشتگـــان از غـم
شبی که قبـلـه ی توحید عاشقان گــــم شد
رسید حضـــــــــرت روح الامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل ، گفت : بوی جــان گم شد
نشست بغض خــــــدا در گلوی ابراهـیـــم
شبی که کعبه ی جان ، قبله ی جهـان گم شد
غرور کعبــــــــه از این داغ ناگهــــان پاشید
نمــــــــاز و قبله و سجاده و اذان گـــم شد
« ستاره ای بدرخشید و ... » ، تسلیت ای عشق !
ز چشم زخم شب فتنه ، ناگهــــــان گم شد
به عـزم وصف تو دل تا که از میان برخاست
قلـم به واژه فرو رفت و ناگهـــــــان گم شد
به هفت شهر جمــــــال تو ای دلیل عشق !
شبیه حضـــــــــرت عطار، می توان گم شد
به زیـــــــر تیغ غمت، در گلــــوی مجنونــــم
ز شوق وصل تو، فریـــاد « الامـــــان » گم شد
از آن دمی که دلــم خوش نشین داغت شد
به مرگ خنده زد و از غم جهــــــــان گم شد
