روابط نامشروع چه تأثیرى در روحیّه و ایمان و اعتقادات جوانان دارد-1
امروزه بعد از اجراى فراگیر نظرات امثال «فروید و راسل» در جوامع غربى و غرب زده، شاهدیم که روز به روز بر آمار بیمارهاى روانى و خودکشى اضافه مى شود و آنان که عمرى را در راه لذّت جویى، سپرى کرده اند، در نهایت به بن بست و پوچى رسیده و هویّت انسانى خویش را از دست داده اند.
روابط نامشروع چه تأثیرى در روحیّه و ایمان و اعتقادات جوانان دارد؟
اگر انسان به غرایز و شهوات، به عنوان تنها هدف زندگى نگاه کند، دیگر نمى توان راه مخصوصى را براى او پیشنهاد کرد و از چشم چرانى و خودارضایى گرفته تا هم جنس بازى و هرگونه انحراف دیگر در نظر او جایز و پسندیده است;
هر چند در ستیز با کرامت انسانى باشد و منجر به نابودى جامعه ى بشرى گردد. آن چه امروزه جوامع غربى، شاهد پیامدهاى منفى آن است معلول اصل لذّت جویى و حکومت غرایز و روابط مختلط و آزاد است.
امروزه بعد از اجراى فراگیر نظرات امثال «فروید و راسل» در جوامع غربى و غرب زده، شاهدیم که روز به روز بر آمار بیمارهاى روانى و خودکشى اضافه مى شود و آنان که عمرى را در راه لذّت جویى، سپرى کرده اند، در نهایت به بن بست و پوچى رسیده و هویّت انسانى خویش را از دست داده اند.
در بخش دوم درباره ى آثارى نظیر از دست دادن آرامش روانى و افزایش التهاب ها و معضلاتى که دامن گیر اجتماع مى شود، سخن گفتیم و اکنون تأثیرات آن را در روح و روان و ایمان انسان از نگاه احادیث معصومین(علیهم السلام) پى مى گیریم:
در معارف دینى، زمانى که خواهش هاى نفسانى از دایره ى شرافت انسانى خارج و هدف زندگى واقع گردد، مورد نکوهش واقع شده، به عنوان عاملى که مخرّب دنیا و آخرت انسان است، معرّفى شده است. همه ى انسان ها موظّفند براى پاسدارى از حریم عفاف و پاکى، کمال دقّت را بنمایند.
با نگاهى به داستان حضرت یوسف، در مى یابیم که ایشان نیز در عین برخوردارى از مقام والاى معنوى، در مقابل وسوسه اى شیطانى و دعوت به شهوت، به خدا پناه برد و از او مدد جست.
آثار و پیامدهاى پیروى از شهوات
1. آثار دنیایى
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
قرین الشهوة مریض النفس، معلول العقل[2]; کسى که با شهوت همراه است، جان و عقلش مریض و بیمار است.
و در حدیث دیگرى مى فرماید:
«و کم مِنْ شهوة قد اورثت حزناً طویلا»[3]; چه بسیار شهوت (و لذّات زود گذرى) که حزن و اندوهى طولانى بر جاى مى گذارد.
روزنامه ها و مجلاّت خانوادگى، مملو از حکایت هایى است که افراد در پى یک نگاه شهوت آلود و یا براى رسیدن به هوى و هوس، عقلشان مغلوب شهوت شده، دست به کارهایى زدند که یک عمر باید تاوان آن را بپردازند و جداى از عذاب اخروى، در دنیا جز بدنامى و تباهى و بدبختى چیز دیگرى نصیبشان نشده است. در حدیثى آمده است:
کسى که به سوى شهوات گام بر دارد و پیشى جوید، آفات و بلایا نیز همان گونه به سوى او مى آید.[4]
گناهانى که آشکارا انجام مى پزیرد، تخلّفى شدید است و سبب تعجیل در نزول بلاها و نقمات مى شود.[5]
2. آثار معنوى و اخروى
امام على(علیه السلام) مى فرماید:
هیچ چیزى همانند غلبه ى شهوت، تقوا را نابود نمى سازد[6] و نیز فرمودند: شهوت و حکمت الهى در یک قلب جمع نمى شوند.[7]
در این باره روایات بسیارى موجود است که هر کدام اثرى از آثار منفى گناهان و پیروى از شهوت را یاد آورى مى کند و انسان را از عواقبِ سوء آن آگاه مى سازد و آن چه در همه ى روابط و دوستى هاى نامشروع پیدا مى شود، نگاه شهوت آلود و غلبه ى شهوت و هیجان هاى نامشروع است و اگر این روابط از حدّ دوستى هاى معمولى خارج شده، به روابط نامشروع زناشویى منجر شود، جداى از عواقب بسیار زیانبار فردى و اجتماعى، عذاب دردناک اخروى را نیز به دنبال دارد که در قرآن کریم به آن تصریح شده است.[8]
و در حدیثى از پیامبر، آلوده شدن به گناه زنا را همانند کشتن پیامبر(صلى الله علیه وآله)و نابود کردن خانه ى کعبه و از بزرگ ترین گناهان بنى آدم ذکر مى کند.[9]
در حدیثى دیگر، آثار شوم دنیایى آن را از بین رفتن آبرو، تعجیل در نابودى و فنا و قطع رزق، و در آخرت، حسابرسى دقیق و سخت و گرفتار شدن به قهر الهى و خلود در آتش جهنّم مى شمارد.[10]
زشتى و قباحت این پدیده ى شوم به حدّى است که امروزه همه ى اندیشمندان عالم به آن اعتراف نموده و از آثار هولناک اجتماعى آن نگرانند.
تأثیرهاى منفى روابط از جهت اجتماعى چیست؟
پروردگار، دختر و پسر را براى ازدواج خلق کرده و جامعه این نقش را از آنان پذیرفته است. لیکن باید توجه داشت که عجله کردن در این راه و بى توجّهى به واقعیّت هاى اجتماعى، مى تواند لطمه هاى جبران ناپذیرى به تشکیل خانواده و خوش بختى آینده بزند و از آن جا که نوجوانان و جوانان از لحاظ شرایط روانى و عاطفى در برهه اى حسّاس از زندگى خویش به سر مى برند که میل به دگرخواهى و احساس نیاز به جنس مخالف شدید است و تمام فکر و آرزوهاى جوانان را در بر گرفته و تنها هدفشان دست یابى و وصال به طرف مقابل است، چه بسا از آثار و تبعات اعمال خود غافل گشته، به گونه اى رفتار مى کنند که با جامعه ى پیرامون آن ها هماهنگ نبوده، براى همیشه باید تاوان کارهایشان را بپردازند. «ویل دورانت» تصریح مى کند:
جوان که پس از سال ها ناز پروردگى، از خانواده به اجتماع قدم مى نهد، خود را آزاد مى یابد و جام لذت آزادى را تا جرعه ى آخر سر مى کشد، ... عاشقِ برترین چیزها و مبالغه ها و نامحدودیّت هاست ... زندگى او در زمان حال است و افسوس گذشته را نمى خورد و از آینده نمى ترسد و با خوش دلى و سبک روحى، از تپه اى بالا مى رود که قلّه، طرف دیگر آن را از چشم او پنهان داشته است.[11]
در این باره «ریموند بیچ» مى گوید:
یکى از ویژگى هاى جوانان این است که هر وقت هر چه دلشان مى خواهد مى کنند، بدون آن که نگران نتایج کار خود باشند; اما قوانین اخلاقى انعطاف ناپذیرند. قراردادهاى اجتماعى بر اساس تمییز خوب از بد ایجاد شده اند، نه از روى هوس و دل خواه. و به همین دلیل، زمان هم قادر نیست آن ها را تغییر دهد; رعایت این قرار دادها موفّقیّت و خوش بختى افراد را تضمین مى کند.
کسانى که به هوادارى از تمایلات آنى خود، از این راه، منحرف مى شوند، بعدها ـ هنگامى که دیگر خیلى دیر است ـ، پى مى برند که از منبعِ خوش بختى خود برداشت بیهوده اى کرده اند و هرگاه به سیاهه ى اعمال خویش رسیدگى کامل کنند، متوجّه مى شوند که زندگى آن ها هرگز نیازمندى هاى عمیق قلبشان را برنیاورده است; در حالى که دسته ى دیگر که همواره پایه ى زندگى را محکم مى کنند، نه تنها از شادى هاى قلبى لذّت سرشارى مى برند; بلکه از دوران جوانى که مقدّمه ى زندگى حقیقى است، نشاط و حظّ وافرى مى گیرند.[12]
چه دوستى هایى که در آغاز از روى صداقت و پاکى و برخاسته از نیاز به محبّت شروع شده، اما به سبب تحریک پذیرى بسیار و غلبه ى غرایز، جز بدنامى، ارمغانى به بار نمى آورد. به عنوان مثال، دخترى که در شهرى کوچک، نامه اى از پسرى دریافت کرده بود، در حالى که منحصراً یک نامه به پسر داده بود، به علّت بروز اختلاف خانوادگى، پسر نامه ى وى را در پانصد نسخه تکثیر و در سطح شهر پخش مى کند. دختر بعد از آن واقعه، در وضعیّتى قرار مى گیرد که حتى از خانه نیز نمى تواند خارج شود.[13]
چه بسیار دخترانى که تنها به خاطر معشوقه بودن و به پاس آن که دلى دلداده ى او شده است و به احترام وعده هاى دروغینِ ازدواج، پا در این میدان نهاده و مهر پسر را به حریم دل خویش راه داده است; اما بعد از آن که لطافت روح و عفّت و پاکى او خدشه دار شد و از زمره ى دختران خویشتن دار، خارج گردید، پسر، دل در گروِ دیگرى نهاده و او را در عرصه ى بدنامى، با دنیایى از غم و اندوه و ناکامى رها نموده و به دنبال طعمه ى پاک و زلال دیگرى است تا قسم ها و وعده هاى دروغین او را باور کند و به قطرات خونى که از قلب کاغذى او جارى است، ایمان آورد. چنین جوانى به هنگام ازدواج، به هر دخترى برسد، با شک و تردید به او مى نگرد و انتخاب همسر برایش مشکل مى شود. و با این که ده ها گل را بوییده است، به دنبال غنچه ى تازه شکفته اى است که لطیف و پاک باشد. به ویژه در جامعه اى که بافت سنّتى دارد و در عمقِ وجود افرادش وجدان و اخلاق حاکم است، بیش تر افراد، حتى کسانى که اهل رعایت ضوابط اخلاقى نیستند، دخترانى را که سابقه ى روابط و دوستى دارند، فاقد عفّت و وجاهتِ لازم دانسته، آنان را براى ارضاى شهوات و چشم چرانى خویش شایسته تر مى دانند; تا شریک زندگى و محرم اسرار; در نتیجه دخترانى که با این عنوان معرفى شوند، بد نام شده، دچار آسیب هاى روانى و اجتماعى مى گردند و آینده ى آن ها به خطر مى افتد.
جوانى در گفت و گویى درباره ى چگونگى روابط دختر و پسر، على رغم اصرار بر رفع محدودیّت هاى موجود در جامعه و خانواده مى گوید:
من هیچ وقت امکان نداشت با دخترى که دوست هستم ازدواج کنم ... [و ازدواج طبق معمول و باهمراهى خانواده پسندیده است ...] شما اگر معناى ازدواج را بدانید، آن وقت حسّاسیّت مردهاى ایرانى را مى فهمید. اگر دخترى با چند پسر دوست بوده باشد، حاضر نیستم با او ازدواج کنم.[14]
«ویل دورانت» به صراحت مى گوید:
زنان بى شرم، جز در لحظاتى زودگذر، براى مردان جذّاب نیستند ... مردان جوان به دنبال چشمانِ پر از حیا مى باشند و بدون آنکه بدانند، حس مى کنند که این خوددارىِ ظریفانه (حیا و عفاف) از یک لطف و رقّت عالى خبر مى دهد.[15]
دختران جوان باید بدانند، آن که هر روز در پى دلدارى است و عاشقِ هزار معشوق است، همچون صیّادى است که با دانه هاى رنگارنگ خود، در پى شکار صید است; نه عاشق دلداده. عاشق، خانه ى دلش را تنها، مهمان سراى یک دوست مى کند. دل بستن به دل هر جایى، غوطه ور شدن در مردابى بیش نیست.
نکته ى دیگر آن که: پایه و اساس عشق و محبّت، تعهّد عمیق به یک دیگر است و در جایى که محرّک هاى جنسى فزونى یابد، هوس، جانشین عشق شده، تنوّع طلبى به جاى تعهّد و وفادارى مى نشیند که در این باره، در بخش هاى گذشته بحث شده است
آقاى دکتر سروش در حرمت شرعى ابراز دوستى میان دختر و پسر نامحرم تشکیک کرده مى گوید:
در فرهنگ گذشته ى ما، ابراز دوستى بین زن و مرد و دختر و پسر، به هر شکلش تحریم شده بود که همه اش معلوم نیست جنبه ى شرعى داشته باشد; بلکه جوانب عرفى و اجتماعى و ایرانى هم دارد. مسئله ى حلّیت و حرمت، مال مقام اختیار است. در جبر که مسائل اختیارى نیست; نه حلال دارد نه حرام. من نفهمیدم، عشق حرام یعنى چه؟ اصلا عاشقى، ترک اختیار است.[16]
گفتیم که صرف ارتباط و صحبت کردن و برخورد زن و مرد با هم در زندگى روزمرّه بدون اشکال است; اما دوستى ها و روابط عاشقانه اى که آقاى دکتر در این سخنرانى به آن پرداخته است و بر ترویج آن تأکید مىورزد، به هیچ وجه قابل توجیه نیست و جداى از مشکلات و معضلاتى که گفته شد، امنیّت و سلامت نسل جوان را به خطر مى اندازد. این نوع دوستى ها و روابط در فرهنگ و فقه اسلامى نیز مورد تأیید قرار نگرفته، تشکیک ایشان در حرمت این گونه روابط، مستند فقهى ندارد. در بخش دوم، مسئله ى عشق و عاشقى را مطرح نمودیم و چنین نتیجه گیرى مى شد که ارتباطِ آزاد، با پاسدارى از حریم عشق، منافات دارد و هوس و شهوت را جایگزین آن مى نماید.
اما در مورد مسئله ى غیر اختیارى بودن عشق و حلال بودن آن، باید بگوییم که اگر بپذیریم، پیدایشِ عشق و سلطه ى آن بر جان و روان آدمى، غیر اختیارى و خارج از اراده ى انسان است، اما به خوبى روشن است که مقدّمات پیدایش آن، که از نگاه و ارتباط به وجود مى آید، اختیارى است.
هم چنین در صورت پیدایش عشق، دنبال آثار و تبعات آن رفتن و تماس و نامه نگارى هاى بعدى و ایجاد و حفظ ارتباط با نامحرم، همه تحت اراده و اختیار آدمى است.
از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرموده اند:
من عشق فکتم و عف فمات، مات شهیداً; کسى که عاشق شود، پس آن را پنهان کرده و عفت پیشه کند و در این حالت بمیرد، شهید از دنیا رفته است.[17]
بر این اساس، رابطه ى دوستانه و عاشقانه، با غیر همسر قانونى، در فرهنگ قرآن کریم مردود است; براى روشن شدن ریشه هاى این تفکّر به مطالب ذیل توجه فرمایید.
مرحوم «طبرسى» در تفسیر مجمع البیان مى گوید:
در دوران جاهلیّت، رسم بر این بود که زنان، علاوه بر شوهر خود با یک مرد دیگر رابطه ى عاشقانه برقرار مى کردند که در مسائل زناشویى در اختیار شوهرشان بودند اما لمس و بوسه را از عاشق و دلداده ى خویش دریغ نداشتند.[18]
«برتر اندراسل» مى گوید:
چیز غریبى است که نه کلیسا و نه افکار جدید اجتماعى، هیچ کدام معاشقه هاى جنسى را به شرطى که از حد کوتاه معیّن پیش تر نروند، سرزنش نمى کند. این که گناه از چه حدّى به بعد شروع مى شود; امرى است که صاحب نظران در آن اختلاف دارند. یکى از بزرگان و مقدّسین کاتولیک ارتدکس را عقیده بر این است که یک پیرو مسیح، بدین شرط که نیّت شیطانى نداشته باشد، حتّى مى تواند برجستگى هاى سینه ى یک خواهر مقدس را نیز نوازش نماید.[19]
این است مکتبِ حیات بخش غربى که کعبه ى آمال برخى از اندیشمندان ما شده است!
استاد شهید «مطهرى» مى فرماید:
پس از آن که قرن ها علیه شهوت پرستى، به عنوان امرى منافى اخلاق و عامل بر هم زدن آرامشِ روحى و مخلّ به نظم اجتماعى و به عنوان نوعى انحراف و بیمارى توصیه و تبلیغ شده بود، یکباره ورق برگشت و صفحه عوض شد. جلوگیرى از شهوت و پایبند بودن به عفّت و تقوا و تحمّل قیود و حدود اخلاقى و اجتماعى، عامل بر هم زدن آرامش و مخلّ به نظم اجتماعى و از همه بالاتر، امرى ضدّ اخلاق و تهذیب نفس معرفى شد ... بدیهى است که این چنین فرضیه ى به ظاهر شیرین و دل پذیرى، به عنوان اصلاح مفاسد اخلاقى و اجتماعى، طرفداران زیادى - خصوصاً در میان جوانان مجرّد - پیدا مى کند. اما در کشور خودمان، مى بینیم چه کسانى از آن طرفدارى مى کنند و چه از این بهتر که خود را در اختیار دل، و دل را در اختیار هوس قرار دهیم و در عین حال، عمل ما اخلاقى و انسانى شمرده شود.[20]
«مراجع دینى ما معتقدند که ارتباط دو جنس مخالف و با هم بودن آن ها در مکان خلوت، که احتمال گناه مى رود، حرام است; بنابراین به نظر مى رسد، این ارتباط در جاى غیر خلوت، مباح و بدون اشکال شرعى باشد.»[21]
در این جا دو مسئله با هم خلط شده است: یکى صِرف با هم بودن و دوّم، ارتباط و دوستى. مسئله ى ذکر شده، درباره ى با هم بودن در یک مکان است; در متون دینى ما، بیان شده که اگر زن و مرد نامحرمى در جاى خلوتى باشند که نفر سومى نباشد و احتمال گناه برود، صرف با هم بودنشان در آن مکان، حرام است[22] زیرا حدیثى داریم که شیطان گفته: نفر سومشان من هستم و آن ها را وسوسه کرده، به گناه مى اندازم. در این صورت مفهوم عبارت «با هم بودن در مکان خلوت حرام است»، این خواهد بود که اگر مکان، خلوت نبوده، یا عمومى باشد و یا به صورتى باشد که شخص سومى بتواند وارد شود، صرف با هم بودن و قرار گرفتن در یک مکان حرام نیست; اما این ربطى با مسئله ى ارتباط و دوستى ندارد. این مسئله ى دینى نمى رساند که ارتباط در جاى غیر خلوت مباح است.
در ضمن، نظر اسلام درباره ى دختر و پسر و دوستى آن ها روشن است و واقعاً اگر شخصى، به دور از هوى و هوس و جاذبه هاى کاذب، به دنبال حکم شرعى و الهى باشد، مى فهمد که اسلام، این گونه روابط را نمى پسندد.
? مطلب دیگر، بیان مسئله اى درباره ى چگونگى ازدواج و ارتباط است که چنین ذکر شده:
مى گوید باید عقد کنید بعد یک درجه پایین مى آید و مى گوید صیغه کنید. بعد مى گوید مى توانید فارسى بگویید. بعد مى گوید با اشاره و نهایتاً، در قضیه ى ارتباط فى مابین، به رضایت بسنده مى شود و اگر کسى نتواند اسلام را خوب ترویج کند، اسلام را بد انتقال مى دهد و خود به خود جامعه آن را طرد مى کند.[23]
ازدواج در اسلام به دو صورت ممکن است: عقد دائم و عقد موقّت.
ازدواج دائم و موقّت، در ماهیّت باهم فرقى ندارند و در هر دو، تعهّد رسمى و خواندن عقد خاص، لازم است.
پیمانى که زن و مرد با هم مى بندند یا براى همه ى عمر است و یا براى مدّت معیّنى، که هر کدام داراى شرایط خاصّ خود است. پس این طور نیست که اسلام اوّل عقد دائم را گفته، بعد پایین آمده و گفته است صیغه و ... بلکه از ابتدا، ازدواج به دو صورت جایز بوده است و طرفین مطابق با شرایط و نیازى که دارند، پیمان زناشویى را منعقد مى نمایند.
در ادامه مطلب آمده است:
بعد مى گویند عربى بودن صیغه لازم نیست. فارسى کافى است و بعد به اشاره و ارتباط ختم مى شود.
در هر گونه عقد (دائم یا موقّت) شرایط خاصّى لازم است که یکى از آن شرایط، عربى بودن است. در حقوق اسلامى، این بحث مطرح است که آیا صیغه ى عقد باید عربى باشد یا خواندن آن به فارسى کافى است؟
فقها بر مبناى دلایلِ موجود در متون روایى، احتیاط نموده و به خاطر اهمّیّت ازدواج و لوازمى که دارد، چنین عقیده دارند که:
اگر عقد، فارسى خوانده شد، احتیاطاً صیغه ى عربى آن نیز باید خوانده شود; خواه عقد دایم باشد یا موقّت.
اما مسئله ى اشاره و رضایت، در فقه اسلامى و رساله هاى عملیّه موجود نیست. مشهور فقهاى شیعه، خواندن صیغه ى عقد را لازم مى دانند و هیچ فقیهى این روابط نامشروع را جایز ندانسته است و این جملات، ناشى از عدم اطلاع کافى از فقه اسلامى است که اگر گوینده ى محترم این کلام، سرى به کتاب هاى دینى بزند، اثرى از آن چه گفته است نمى یابد!
تأثیر چشم چرانى بر ایمان و اعتقادات و دورى از خدا چگونه است؟ و چگونه مى توانیم چشم خود را از نگاه به حرام باز داریم؟
چشم، دریچه ى دل و اندیشه ى انسان است، اگر چگونه نگریستن را یاد بگیریم و چگونه دیدن را تجربه کنیم، چشمِ ما چشمه ى امید و ایمان مى شود و نگاه ما، عبادت و سبب رشد و تکامل خواهد شد; و اگر آن را رها کنیم تا به هر چه هوى و هوس دستور داده است، نگاه کند، جز آه و حسرت و تباهى نصیب ما نمى شود. به هرچه «دیدنى» است که نباید نگریست. مگر فاصله ى «نگاه» تا «گناه» چه قدر است؟
اگر چشم در اختیار خرد و قلب سلیم باشد، به هر چه و هر چیز نگاه نمى کند و اگر عقل و دل را در اختیار چشم قرار دهیم، «هر آن چه دیده بیند دل کند یاد.»
از آن جا که گام اول در روابط، نگاه هاى آلوده است و گام گذاران در این وادى، چه بسا گرفتار عادت مذموم دائمى خواهند شد، بنابراین چشم چرانى را از دیدگاه روان شناسى و معارف دینى بررسى مى کنیم.
روان شناسان، چشم چرانى را نوعى بیمارى روانى مى شمارند. بینایى یکى از مهم ترین اعضا براى تحریکات جنسى است. اگر فرد تنها از نظر - بازى براى ارضاى کشش جنسى استفاده کند، دچار نوعى انحراف شده است. معمولا شخصِ نظرباز با مشاهده و نگاه، ارضا نمى شود و به همین دلیل دست به استمنا مى زند. افراد نظرباز، کنج کاوى شدیدى نسبت به دیدن اندام برهنه ى جنس مخالف دارند و این امر، گاهى باعث برخوردهایى بین آنان و مردم مى شود. آنان گاهى ساعت ها پشت پنجره ها یا روى بالکن ها یا کنار کوچه و خیابان به نظاره گرى مى پردازند تا شاید به کام دل برسند.[24] این امر به ویژه در مردان، بیش تر به چشم مى خورد; زیرا مردان بالغ به محرّک هاى بینایىِ شهوانى حساسیّت بیش ترى دارند. این نقطه ضعفِ مرد، در زندگى روز مرّه اش همواره به چشم مى خورد و به صورت هاى گوناگون از جمله تهیّه ى عکس و مجلاّت مبتذل مورد بهره بردارى قرار مى گیرد.
زنان به محرّک هاى لمسى، حسّاسیّت بیش ترى دارند. این تفاوت از همان اوایل، تحت تأثیر اندروژن ها شکل مى گیرد.
اصطلاح «چشم چرانى» که براى این ویژگى مردان به کار مى آید، زاییده ى حسّاسیّت مردان نسبت به محرّک هاى بینایىِ شهوانى است. چون بُرد حسِّ بینایى زیاد است، مردان به صورتى گسترده تر تحت تأثیر محرّک هاى شهوانى قرار مى گیرند و از این نظر فعّال ترند[25]. اسلام چون از مفاسد چشم چرانى، این بیمارى روانى و تأثیر آن بر سلامت روان و ایمانِ انسان، اطلاع داشته، به کلّى آن را ممنوع کرده است; از طرفى چون مردان در این باره حسّاس ترند، به زنان دستور حجاب و پوشش کامل داده است. چه بسیارند جوانانى که در اثر نگاه هاى آلوده، از راه عفّت خارج شده، در وادى فساد سقوط مى کنند. وقتى چشم دید، دل مى خواهد. مگر چقدر مى توان مقاومت نمود و بالاخره عنان نفس از دست مى رود و دنبال دل خواه روانه مى شود.
خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
به مؤمنان بگو چشم هاى خود را از نگاه به نامحرمان فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند; این براى آنان پاکیزه تر است. خداوند از آن چه انجام مى دهند آگاه تر است. و به زنان با ایمان بگو: چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویشتن را حفظ کنند.[26]
در این آیه به صراحت بیان شده است که براى طهارت دل و ایمان، باید نگاه را تحت اختیار درآورد.
در تفسیر این آیه احادیث بسیارى وارد شده که در یکى از آن ها درباره ى علّت حرمتِ نگاه به نامحرم آمده است:
حرمت نگاه به نامحرم، به سبب تهییج و تحریک شهوانى است که در نگاه نهفته است. این تحریک سبب فساد و ورود در محرمات است[27]
در حدیث دیگرى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است:
هر کس چشم را از نگاه حرام و هوس آلود پر کند، خداوند در روز قیامت آن را از آتش پر مى نماید; مگر توبه کند و از این راه (نادرست) باز گردد.[28]
و هم چنین حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
هر کس چشم خویش را آزاد گذارد، همیشه اعصابش ناراحت خواهد بود و به آه و حسرت دایمى گرفتار مى شود.[29]
از آیه و احادیث فوق استفاده مى شود که چشم چرانى تأثیرات مخرّبى بر روح و ایمان انسان مى گذارد; از جمله:
1. طهارت و پاکیزگى روح را از بین مى برد;
2. سبب خشم الهى و عذاب اخروى است;
3. در این دنیا نیز با شعلهور شدن آتش شهوت، انسان را در فساد و تباهى غوطه ور مى سازد[30];
4. آرامش روحى ـ روانى را نابود ساخته، انسان را گرفتار اضطراب و تشویش مى نماید[31]; زیرا هر چه دیدنى است دست یافتنى نبوده، نگاه به آن، جز آه و حسرت حاصلى ندارد.
در نتیجه اگر مى خواهیم با طهارت و سلامت، زندگى کنیم و دل و اندیشه ى خود را از حرام باز داریم، باید حریم نگاه را پاس داشته، براى آن محدوده اى قائل شویم و چشم را از محرّمات و صحنه هاى گناه فرو بندیم.
اگر چشمِ جوانى به نامحرم بیفتد، باید حرمت خداى ناظرِ آگاه را نگه داشته، از این لذّت زود گذر چشم فرو بندد.