سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه : با عنایت خداوند متعال و توجهات حضرت ولی عصر(عج) سایت فصل آگاهی از امروز راه اندازی می شود و امیدواریم به اهدافی که برای این سایت تعریف شده نائل آئیم . در همین جا از برادر عزیزمان حاج محمد ابراهیم فلاحی که سایت را طراحی کردند تشکر می کنم .
راه اندازی سایت مقارن با سالگرد حماسه مردمی سوم تیر گردید . روزی که با عنایت خداوند متعال و هوشیاری ملت مقاوم ایران اسلامی تبدیل به حماسه ای ماندگار شد .
در سوم تیر شوک بزرگی به دشمنان اسلام و انقلاب وارد شد که مدتها باور این تغییر جهت در ذائقه مردم برایشان غیر باور بود . آنان به خیال خود آماده می شدند تا در آینده ای نزدیک با همکاری عوامل داخلی خود جشن استحاله انقلاب را برگزار نمایند .

عکس العمل سران استکبار بعد از پیروزی مردم در انتخابات سوم تیر 84 دیدنی بود . " آرزوهای بر باده رفته" مردم ایران نشان دادند که به انقلاب و دین خود پایبند هستند" "مردم ایران کشوری مسلمان و عزتمند و پیشرفته میخواهند و نسخه های غربی را بر نمی تابند"
در فاصله 27 خرداد تا 3 تیر دشمنان اسلام و عوامل داخلی آنان و نیز دوستان جاهل هرچه در توان داشتند بکار گرفتند تا از منتخب شدن دکتر احمدی نژاد جلوگیری کنند ولی خدا خواست و مردم اراده کردند و در نهایت گفتمان عدالت خواهی بر توسعه سیاسی غرب محور غلبه کرد .
دنیای استکبار و عوامل داخلی آنان فکر می کردند پس از 16 سال استحاله ، خط امام (ره) به فراموشی سپرده شده و دیگر ملت رغبتی به آن نخواهند داشت ولی مردم ثابت کردند که جناح محور و یا شخصیت محور نبوده و هر تغییری را در ظرف اسلام و نظام جمهوری اسلامی می خواهند نه بر اساس خواست دشمنان و القاء عوامل داخلی آنان .
اکنون دو سال از آن حماسه جاویدان می گذرد . در این مدت گروههای مخالف دولت با بسیج امکانات اثرگذار خود اعم از سایت و وبلاگ و روزنامه جبهه ای مستحکم در برابر دولت منتخب مردم ایجاد کرده اند و از هر موضوع کوچکی سوژهای ساخته و دولت را تخریب می کنند . یک روز می گویند چرا همایش هولوکاست را برگزار می کند . روز دیگر سد سیوند را علم کرده و بر دولت می تازند . وقتی متجاوزین انگلیسی دستگیر شد فریاد وامصیبتا راه انداختند که آری احمدی نژاد کشور را با بحران مواجه ساخته و عنقریب که انگلیس به ما حمله کند ولی وقتی دولت با کیاست آنها را آزاد کرد او را به باد انتقاد گرفتند که چرا متجاوزین را آزاد کرده است .
تا دیروز همه هم و غمشان ارتباط با آمریکا به هر قیمتی بود ولی وقتی دولت خواست در محدوده عراق با آمریکا مذاکره کند او را به خیانت و عقب نشینی از مواضع اصولی نظام متهم ساختند .
احمدی نژاد می گوید اسرائیل به دست ملل آزاده و مسلمان به زودی از بین خواهد رفت و اینان همسو با دشمنان اسلام و کشور او را به باد انتقاد گرفته اند که چرا این حرف را زدی . ظاهرا حضرات فراموش کرده اند که چند سال پیش امام عزیزمان فرمودند "اسرائیل باید از بین برود" .
تا دیروز هروز یک استعفا و خروج از نظام را سرلوحه سیاستهای خود قرار داده بودند و امروز در فکر تصاحب مجلسند . خودشان سد می سازند و وقتی آحمدی نژاد افتتاحش می کند او را ضد فرهنگ و تمدن ایران می نامند . طرح ساماندهی مصرف سوخت را چند سال پیش می نویسند ولی موقع اجرا می فرمایند طرح کارشناسی نشده . ساختار اقتصادی کشور را تخریب می کنند ولی وقتی عوارض سیاستهایشان آشکار می شود عده ای را جمع کرده و به نام اقتصاد دان بر دولت می تازند که چرا این بیمار 16 ساله در مدت دوسال بهبود نیافته ؟!
اخیراً هم که وبلاگ نویسان سکولار را سازماندهی کرده اند تا دولت منتخب مردم را منسجم تر تخریب کنند .
سئوالی دارم از محضر حضرات : شما چندین سال همه توان خود را برای تغییر ذائقه مردم مصروف ساختید ولی دیدید که مردم ما هوشیارند و از جناح و جناح بازی بیزار . چرا از اشتباهات خود دست برنمی دارید و دولت را در رفع گرفتاری های مردم یاری نمی کنید . شما اگر درد دین دارید و مردم ، می بایست به دولتی که بر محرومیت زدایی و گسترش عدالت همت گماشته کمک می کردید . ولی یاریش نکردید و نخواهید کرد چرا که دین و مردم تا زمانی برای شما عزیزند که در راستای منافع جناحی تان باشد و هر زمان به آنها نیاز نداشتید به بازیهای حزبی مشغول شده و از آنان غافل گشته اید .
از این همه فریبکاری و ناراستی چه چیزی دستگیرتان خواهد شد؟ شماها که ادعای پیروی از امام (ره) و رهبری را دارید چرا برخلاف فرمایش صریح مقام معظم رهبری در برابر دولت سنگ اندازی می کنید ؟
و ...
اللهم عجل لولیک الفرج و النصر


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/7ساعت  3:47 عصر  توسط علی کریمی 
  نظرات دیگران()

ساعت2 نصف شب با صدای تنفس تند پدرم از خواب بیدار شدم . پدرم به بیماری آسم دچار بود و آن شب حمله شدید آسمی باعث شد تا ما فکر کنیم برای همیشه از دست دادیمش ولی به لطف خدا و تلاش دکترها بعد از 45 دقیقه احیا شد و دوباره به زندگی لبخند زد .
آنشب من از حال خودم خبر نداشتم ولی خانمم می گفت حین انتقال پد ربه بیمارستان فقط نام مولایمان را به آرامی زمزمه می کردم و از او شفای پدرم را می خواستم . آن شبِ سخت گذشت و بعد از نماز صبح راهی بیمارستان دیگری شدیم تا پدر را در آنجا بستری کنیم .
مجبور بودم همراه ایشان بمانم و بدینجهت از انتخابات بی خبر بودم . هراز چند گاهی بچه ها زنگ می زدند و نتایج نظر سنجی ها را بهم می گفتند . اما خاطره ای که می خواهم برایتان تعریف کنم از روز سوم تیر است روزی که ملت یکصدا عدالت را فریاد زدند .
پدرم چند سالی بود که مریض بود و از طرفی سواد نداشت و به انتخابات و مسائل سیاسی روز توجهی نمی کرد و من هرکس را که پیشنهاد می کردم بهش رای می داد ولی آن روز بخصوص رفتار عجیبی از او دیدم .
من که تا صبح بیدار بودم می خواستم کمی استراحت کنم که پدر بیدارم کرد . گفت بلند شو باید بریم ، گفتم کجا؟ دکترت گفته باید چند روز دیگر هم در بیمارستان بمانی تا به وضعیت عادی برگردی .
گفت نه باید بریم رای دهیم رای گیری شروع شده خودم از تلویزیون دیدم . تعجب کردم ، دفعات قبل اینگونه عجله برای رای دادن را از او ندیده بودم .
گفتم حتما صندوق رای توی بیمارستان می آورند نگران نباش ، هر وقت آوردند ما هم رای می دهیم .
گفت مطمئنی . گفتم مطمئن . بعد چند لحظه دوباره بیدارم کرد و گفت شاید نیاورند برو از شیفت بیمارستان بپرس تا مطمئن شویم . به خاطر او رفتم شیفت بیمارستان را که پسر عموم بود پیدا کردم و آوردمش تو اتاق بابا . اونم زنگ زد خانمش که سرپرست صندوق سیار بود و نگرانی پدر را بهش گفت . همه تعجب کردیم که این دفعه بابام چرا اینقدر عجله داره که به محمودی نجات(بابام به دکتر می گفت) رای بده . من دیگه خواب از سرم پریده بود . دیدم بابا با نگاهش چیزی را می خواد بگه . لبخندی زدم و گفتم چیه بابا چیزی لازم داری ؟ گفت به ... خانم زنگ بزن بپرس پس چرا نمیان . گفتم بابا اونا الان جای دیگر هستند و حتما تا ظهر بیمارستان ما هم میان ولی بابا دست بردار نبود . زنگ زدم گفتم که زودتر بیان وگرنه از دست بابا خلاصی نخواهیم داشت . نیم ساعتی گذشت بابا چرتی زد وقتی بیدار شد دیدم داره از تخت میاد پائین . گفتم بابا هرچه میخوای بگو برات بیارم . گفت نه می خوام ببینم صندوق را آوردند یا نه . گفتم نه هنوز نیاوردند . گفت شاید موقعی که ما خواب بودیم آوردند ؟ گفتم نه من بیدار بودم ، گفت شاید خوابت برده خبردار نشدی . بالاخره با هم رفتیم ایستگاه پرستاری و ازشان سئوال کرد . دوباره برگشتیم تو اطاق.
خلاصه فکر کنم این بابای ما منو بیش از بیست بار مجبور کرد دور بیمارستان دنبال صندوق بگردم که شکر خدا صندوق پیدایش شد و بابا انگار که مریض نیست سریع از تخت پیاده شد و گفت زودباش بلند شو بریم اومدند . از جلوی اتاقها رد می شدیم مریضها را دعوت می کرد که بیان و به محمودی نجات رای بدن .
وقتی رای داد اومد و راحت خوابید برخلاف من که دلهره داشتم انگار که می دانست دکتر رای اول را خواهد آورد .
اون روز اون رفتار بابا برایم خیلی تعجب آور بود . بعدها گفت خواب دیدم که محمودی نجات دین ما را نجات خواهد داد تازه متوجه شدم که چرا دکتر را محمودی (نجات) لقب داده بود .
حامد طالبی (خبرنگار مسلمان) پیشنهاد خوبی کرده . هرکس خاطره خود را از آن روز و لحظات ماندگار بنویسه و از پنج نفر هم دعوت کنه برای نوشتن خاطراتشان .
من چون دوستان زیادی را سراغ دارم که می توانند از آن لحظات به یادماندنی بنویسند چند برابرش کردم فلذا از دوستان عزیزم  ابوذر منتظرالقائم (پاسداران) -  پویا پرتو (پاکدیده) ــ احسان آیتی (اسرائیل باید از بین برود) ــ حجر رسولی (منطقه ممنوعه)  ــ نافذ (نافذ) ــ بجا مانده (شلمچه) ــ محمد (امل به جامانده - یگان سابق) ــ مجاهد (دلگویه های یک مجاهد)  ــ امید حسینی (آهستان) ــ محمد بیاگوی (نقد مفید)  ــ امیر عباس (جامی از فرهنگ - روایت فجر) ــ نیکا فکور(تک ستاره ) ــ اسماء (شهید شریفی) ــ خادم الزهرا (تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم)ــ مهدی فیض ( عصر انتظار)  ــ نابغه ایرانی! (اکینا نیوز) - گل دختر (گل دختر) - خانم ناظم (نوشته های خانم ناظم) - نی نوا (به رنگ انتظار) - حاج هادی (شب نوشت) - حامد احسانبخش (طعم شیرین دو دقیقه - کشکول جوانی) - فاطمه (اعتقادات و باورهای دینی) - سوزنبان (یادداشتهای دو طلبه خبرنگار)  - خواهر(قلم رنجه ) - مجید بذرافکن (تاملات) - ارمینه (ارمینه) - محمد آزادی (با سید علی تا فتح قدس و مکه) - محسن (قافله شهدا) - یک بسیجی (قصه بچه بسیجی) - سید محسن (فصل انتظار)  - محمد علی (ایران اسلام) - مهدی سعیدی (یادداشتهای بدون متن) درخواست می کنم اونها هم در این طرح وبلاگ نویسی مشارکت کنند .  یا علی


نوشته شده در  جمعه 86/4/1ساعت  1:52 صبح  توسط علی کریمی 
  نظرات دیگران()

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
موضع گیری های شاذ آقای مطهری(نامه به فرمانده سپاه)
پیامی آورده اند - شهدای غواص چه می گویند؟
کمپین من یمنی هستم
[عناوین آرشیوشده]